مرتضی ::
پنج شنبه 88/3/28 ساعت 10:0 صبح
مرغ جان را هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
از نعیم روضهی رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان، ورنه جنت بوستانی بیش نیست
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بندهوار
باز میگویم سری بر آستانی بیش نیست
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کردهام
کز وجودم اینکه میبینی نشانی بیش نیست
چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست
گفتمش چشمت به مستی خون جانم ریخت گفت
گر چه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست
گر به جان قانع شود در پایش افشانم روان
کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست
یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار
زانکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست
نوشته های دیگران()